مارو در شبکه های اجتماعی دنبال کنید
از نظر تصویرسازی آنچه شعر آنژیلا عطایی را مخیل کرده است، ترکیبات جدید و رفتار غریب او با زبان است
تیتر فرهنگی-فهیمه گلنار*: «پرهیب» سومین مجموعه شعر آنژیلا عطایی است که در سال۱۴۰۰ از سوی انتشارات مروارید منتشر شده است. «پرهیب» مرثیهای اجتماعی است که از ماجرای درد و شکست و زیست نسل خود و کسانی که نمیتوانند از اندیشه آن فارغ باشند، سخن میگوید. در نتیجه تصویر پریشانی، ناامیدی و اندوهی عمیق است که از پیوند ذهن شاعر با فرهنگ و تجربهی زیسته او نشأت گرفته است.
همگنه یا عامل وحدتزای شعرهای این مجموعه که سازنده محتوای آن است، عبارتند از فضای شبحگون و سایهگونی که بر تمام روایتهای این مجموعه سایه افکنده که در تکرار واژگانی چون خواب و رختخواب و تخت نمود یافته است. به عنوان نمونه:
«تو هیچ وقت از تخت پایین نمیآیی/هزار سال خوابیدهای/ ما آنچه را به یاد نمیآوریم خواب دیده ایم» (ص ۱۰)
«چیزی میان خواب و پریشانی تو را به انگشت میگیرد» (ص ۴۲)
«چیزی میان انگشتهای تو خواب را به یک طرف میخواباند» (ص ۴۲)
«بگو پناه میبرم به خدایی که بیماری را آفریده است/ تخت را آفریده است» (ص ۱۱)
«به موسی گفتم/ خیال میکنم باید با صفورا بخوابم» (ص ۱۹)
«باریک روشن پرده بر گوشههای خواب/ دست میبرم/ اصطکاک اجرام نیمهمست.» (ص ۳۱)
از نظر نوع گفتمان، گفتمانی که بر این مجموعه حاکم است گفتمانی تنشی است. رابطه تنشی که بر دو محور عاطفی و شناختی قرار میگیرد. به این صورت که بنیانهای حسی و ادراکی با اجتماع در تعامل قرار میگیرند و بر اثر همین تعامل فرایند تنشی شکل میگیرد. به عنوان نمونه شعر «مرثیه خوانی» با روایت زنی بیوه که معشوق خود را در جنگ از دست داده است محور عاطفی شعر برجسته شده و با پدیده جنگ و شهادت محور شناختی فقدان و حرمان معنا مییابد و از تعامل این دو محور، گفتمان تنشی شکل میگیرد:
«به یاد نمیآورم/ خون انار بود یا رد گلوله بر لباسهای ما؟/ ساقدوش ما بودند یا سربازانی پشت خاکریز؟/ به یاد نمیآورم عروس تو بودم یا مادرت کنار حجلهی تو؟/ سپید پوشیده بودم یا سیاه؟/ قرار بود برای بردن من نار بیاوری/ گلوله آوردی...»
این حالت مرثیهسرایی تنشگونه در فرم و نحوه بیان محتوا از جمله در ساختار و موسیقی و تخیل و تصویرسازی شعرهای این مجموعه نمودی بارز یافته است.
از نظر تصویرسازی آنچه شعر آنژیلا عطایی را مخیل کرده است، ترکیبات جدید و رفتار غریب او با زبان است که رفتاری تازه و چشمگیر و هنرمندانه است. به گونهای که سبب شده بیشتر سطرها ارزش مستقل شعری و تصویری داشته باشند. به عنوان نمونه ترکیباتی چون:
«کسی میان شما هست که پای خار و دست خراشش؟» (ص ۲۰)
«زالوها نبض را بالا میآورند» (ص ۳۰)
«اصطکاک اجرام نیممست» و «انقباض ممتد هرشب» (ص ۳۱)
«و این ماه که بر دهانم گرفته است» (ص ۳۳)
«ساعت هفت و چند الفبا» (صفحه ۳۹)
«بیدار خواب زهر» (صفحه ۴۰)
«چقدر نشانه و حرفم به آب!» (ص ۴۳)
«بگو پرنده از دهان» (ص ۶۳)
«صمیم سوت» (ص ۴۲)
همگی تصویرهایی هستند که شاعر آنها را به طرزی بدیع خلق کرده است. همچنین ابهام شاعرانهای که در بافت کلام تعبیه شده، سبب ایجاد معناهای جدید و بیاعتبار کردن معناهای ثابت پیشین و سبب ایجاد شگفتی از یک تصویر خیالی شده است که درک آن مستلزم تلاش ذهنی خواننده است و همین تلاش ذهنی سبب ارتباط با دنیای شاعر میشود.
این در هم تنیدگی برای ایجاد گونه های جدید و برتر از نشانه است. نشانهها به هم میریزند و در هم تنیده میشوند تا یکی بر دیگری سبقت بگیرد و به مثابهی نشانهای برتر آشکار گردد. بیپایانی بازی نشانهها و سبقت آنها از یکدیگر راهی به سوی تعالی نشانه است. اما گاه در پرهیب تصاویر چنان در هم تنیده و پیچیده است که ممکن است چیزی از چشم گوش مخاطب پنهان ماند. به عنوان نمونه شعر «زونا» از مجموعه پرهیب نمونهای از این ابهامآمیزی و پیچیدگی است که رابطهی معنایی سطرهای آن به سختی قابل درک و دریافت است:
«ساعت هفت و چند عقربه بزرگ در قرنیه/ چیزی برای دیدن نیست/ خون از جنون الفبا به چشم برنمیگردد/ ساعت هفت و چند الفبا/ عنکبوت, عقربه, عین/ جماعت خواب/ ولگرد چند چشم و فتنه و ابرو/ راه میروند/ روی صورتم راه میروند.»
از نظر محتوا شاعر با بهرهگیری از واحدهای معنایی مثل اعداد و اسامی حیوانات، دست به تولید رمزگان زده است. رمزگان واحدهای معنایی نقشی اساسی در ساختار درونمایه بازی میکنند و کارشان انتقال مفاهیم فرهنگی از بطن جامعه به اثر است. رمزگان نام حیوانات در این مجموعه خود نشانهای تصویرساز از فضای اجتماعی دوران شاعر است. به عنوان نمونه در شعر «اعتراف» حیوانهایی چون ببر، گرگ، خرس همگی نشانههایی نمادگونه از شخصیتهای اجتماعی هستند که به ساخت محتوا منجر شدهاند:
«ببر ماجرای خودش را دارد/ میتواند در یک اتاق بزرگ دور تا دور دیوارها بچرخد/ گرگ داستان دیگری/ و آن زن/ زنی که از شکستههای اناری سرخ بیرون آمده است/ خرناسههای خرس سیاه/ هنوز از چهاردیواری به گوش می رسد.»
واحد معنای دیگر در این مجموعه واحد معنایی اعداد و همچنین بهره گیری از عدد چهار است که نشانه ای از چهار عنصر طبیعت یعنی خاک و باد و آتش است که تخیلات مادی بشر بر اساس آن قابل طبقهبندی است. به عنوان نمونه در شعر «conception» که در دو معنای «تصورات» و «آبستنی» است، سه عنصر آب و باد و خاک عناصر تصویرساز شعر به حساب می آیند:
«قایقم در کویر/ کسی هنوز در من پارو میزند/ و از آبهای جهان فاصله میگیرم/ نارونم در باد/ و توفان پسرانم را در آبها به دنیا میآورد/ مرا تا گردن در شن فرو ببرید.»
در این شعر «کویر» که همان عنصر خاک است نشانهی گرفتاری است. «توفان» که همان عنصر باد است نشانهی از دست دادن و فقدان است. «آب» نشانهی برطرف شدن مشکل است و در اینجا فاصله گرفتن از آبهای جهان نشانهی غرق شدن در گرفتاری است ولی فقدان عنصر آتش به عنوان عامل تغییر، نشانهای از یاس و ناامیدی از بهبود اوضاع است.
رمزگان بعدی که در مجموعه شعر پرهیب قابل مشاهده است رمزگان فرهنگی است که تجربهها و آموختهها و زمینههای فرهنگی هر ملت را شکل میدهد و بار معرفتشناختی آن را اسطورهها به شیوهی دستبرد شاعرانه بر دوش می کشند. به این معنا که شاعر با استفاده از تصرف در اسطورهها به عنوان ابزاری برای بیان مفهوم خود استفاده میکند و سبب ایجاد محتوای جدیدی میشود که هرچند با اصل اسطوره ها فاصله گرفته است اما تداعیگر آن است و سبب ایجاد رابطههای تازه در شعر میشود.
«پنجره در جستجوی ماه/ دنباله دستها و دهانت/ تکرار اسم خودم در نیمههای خواب/ آنا// هیچ چیز نبود/ جز قطره های آب»
و در شعر برهوت:
«شکسته باشم و برخیزم/ میان خون که همچنان رگ باز/ هزار و یک شب و روز/ و مغز از استخوان بگذرد/ و درد از جای انگشتهای کسی پایین بیاید/ به نیمهی دیگرم که هیچ نیامد/ و نیمهی دیگرم که دارد تمام میشود/ چیزی هست که نمیآید/ و من که عاشق کلمات بودم/ حباب حروف پیوسته را گم میکنم.»
و در شعر پرهیب:
«ما چند خانه را در هزار خیابان شناختهایم/ ما چند چاه را در دیوارهای سیمانی دیدهایم/ بگو زنان لباسها از بند بردارند/ قرار است کسی نیاید/ زالوها نبض را بالا میآورند/ زالوها نشان ما را از نقشهها میگیرند/ یکی کلید را در قفل می چرخاند.»
در هر سه شعر بالا غیاب یک ناجی و نجات دهنده به طور واضح محسوس است. ضمن اینکه شاعر حضور نجاتدهنده را ضروری میداند ولی با کمال یاس و ناامیدی معتقد است که هیچ نجات دهندهای نخواهد آمد و این تفکر بر سرتاسر مجموعه سایه افکنده است.
* پژوهشگر ادبی