مارو در شبکه های اجتماعی دنبال کنید
حامد ابراهیمپور، شاعر و منتقد ادبی امیدوار است غزل نوین فارسی بتواند به جایگاه از دسترفته خود در دهه ۷۰ بازگردد.
تیتر فرهنگی: غزل به عنوان شناختهشدهترین قالب شعر فارسی در سابقه ادبیات ایران، در عصر ما فراز و نشیبهای زیادی داشته و تحولات قابل توجهی را نیز به خود دیده است. در دهههای اخیر، غزل فارسی زیر عناوینی چون «مدرن»، «امروز»، «پیشرو» و… از سوی غزلسرایان زیادی مطرح شده که البته همه آنها، توفیق ماندگاری نداشتهاند. در این میان، حامد ابراهیمپور یکی از چهرههای شناختهشده در غزل معاصر است که آثارش کماکان، هم در میان علاقهمندان و هم نزد منتقدان ادبی، مقبولیت دارد. به مناسبت انتشار فراخوان دور جدید جایزه کتاب سال غزل که او، دبیر و بنیانگذار آن است، گفتوگو با او درباره جریان غزل در سه بازه زمانی گذشته، حال و آینده را در ادامه خواهید خواند.
چندی پیش فراخوان چهارمین دوره جایزه کتاب سال غزل، منتشر شد. مختصری درباره این رویداد توضیح دهید و بگویید، اهداف اصلی این رویداد شامل چه مواردی میشود؟
ایده اولیه این جایزه در سال ۹۰ و در پایان یکی از جلسات بوطیقا شکل گرفت. اعضای شورای سیاستگذاری جایزه، بیرون سالن ایستاده بودند و پیرامون این مساله صحبت میکردند که دلیل بیتوجهی و کملطفی جوایز خصوصی یا جشنوارههای شعر معتبر غیردولتی به قالب غزل از کجا نشأت گرفته است، و چرا هیچ کتاب غزلی – حتی از غزلسراهای صاحب اسم و درجه یک این کشور- حتی در صورت نامزد شدن، برنده یک جایزه شعر غیردولتی و خصوصی نمیشود. بحث ما ریشهیابی علت موضعگیری جامعه روشنفکری به این قالب شعری بود و گفتوگو پیرامون دوستان شاعر و منتقدی که حتی با وجود سالها رفاقت و ارتباط نزدیک، در جوایز ادبی خصوصی ترجیح میدادند که مجموعه غزلها را از دایره رقابت بیرون بگذارند! یا اگر آن شاعر طوری تثبیتشده و معتبر بود که عملا حذف کتابش از داوری مراحل اول داوری غیرمنطقی بهنظر میرسید، کتاب او را نامزد نهایی جایزه میکردند؛ اما در نهایت جایزه کتاب سال را به شخص دیگری که شعر آزاد نوشته بود میدادند! مسالهای که در دهه۸۰و سال ۹۱؛ سه بار برای سه کتاب مختلف شخص من اتفاق افتاده و احتمالا دیگر غزلسرایان قدیمی کشور نیز تجربیاتی مشابه داشته باشند.
این طور شد که تصمیم گرفتیم یکبار برای همیشه این مشکل را حل کنیم و جایزهای مخصوص غزلسرایان داشته باشیم؛ دوسالانهای غیردولتی که دبیر و داوران مقدماتی و نهایی و تمام عوامل اجراییاش غزلسرا هستند و بهطور تخصصی و جهتگیری، کتابهای غزل چاپ شده در کشور را- بدون اعمال سلیقه شخصی و حب و بغضهای مرسوم جوایز ادبی، بررسی میکند و در پایان هر دوره با رای داورانی که از نحلههای مختلف غزل معاصرند و با وجود تمام اختلاف نظرها به احترام شعر دور یکدیگر جمع شدهاند، کتاب شایسته را در بخش کتاب سال و شاعر شایسته را در بخش ویژه به جامعه ادبی معرفی میکند.
غزل در دوره معاصر، راه پرفراز و نشیبی را پشتسر گذاشته است. این مسیر را، دستکم از دهه ۷۰ به اینطرف که خودتان هم فعالیت ادبی داشتید، چطور توصیف میکنید و به نظر شما نقاط عطف این جریان، کدام است؟
ما در دورانی غزل مینوشتیم که در برخی انجمنهای ادبی به کنایه میگفتند: «شعر بخوانیم یا غزل!»؛ دورانی که عملا شعر کلاسیک و شاعران غزلسرا تحقیر میشدند و زمزمه و فریاد غزل شعر زمانه نیست و غزل مرده است، از همه جا شنیده میشد. طبیعی است که غزلسرایان صاحبنام آن دوران از خانم سیمین بهبهانی و مرحوم منزوی و جناب طبایی و جناب محمدعلی بهمنی و جناب سلمانی و مرحوم نوذر پرنگ و… حاشیه امن و اعتبار خود را داشتند. اما غزلسراهای جوان بیدفاع بودند و حتی شعرشان به نظم تشبیه میشد و در بسیاری از محافل جدی شعر پایتخت، طرد شده و تنها بودند. اما باید بگویم نقطه عطف غزل معاصر، دهه هفتاد است و طبیعی است که روی این مساله روشن و واضح پافشاری کنم که اگر آن نسل شجاع، با استعداد و باسواد که شاعران مختلفی از استانهای مختلف کشور را شامل میشد، نبود و – فارغ از بحث تکراری و آسیبزننده «که شروع کرد و که شروع نکرد»- با عزم جمعی و حرکتی خودجوش و گروهی، آن نگاه و زبان و فضا و محتوا و خون تازه را به این قالب نیمهجان تزریق نمیکرد، حالا دیگر قالبی به نام غزل نمیتوانست به حیات هزار ساله خود ادامه دهد. بدون هیچ شکی نقطه عطف غزل معاصر، حرکت جمعی شاعران آن نسل بود و پاشنه آشیل آن حرکت و شروع پسرفت و زوالش، نامگذاریهای مختلف و بدون پشتوانه علمی و ادبی در دهه۸۰و شروع جنگهای درون گروهی و یارکشیها و گروهبندیهای مختلف بود؛ مسالهای که از سالهای میانی دهه۸۰منجر به ضعیفشدن این جریان و بههمرور شروع دوره بازگشت ادبی دوم و توجه مخاطبان و بازگشت بسیاری از شاعران جوانتر به همان شیوه غزلسرایی سنتی شد. و شاعرانی که در دهه۷۰نمیتوانستند با زبان و نگاه سنتی خود جایی در این حرکت و نامی بزرگ میان جامعه ادبی باشند، به مدد تغییر ذائقه مردم – که به اندازه یک کتاب پژوهشی جای بررسی دارد- و استفاده هوشمندانه یا سوءاستفادهگرانه از موجهای مجازی توانستند بسیاری از چهرههای جدی غزل دهه۷۰را خانهنشین و دلزده و منزوی کنند و با سادهنویسی و شعر نوشتن به اسلوب قدما، شروع دوران بازگشت ادبی دوم را در جامعه ادبی کلید بزنند.
اگر درست بگویم؛ در دهه هشتاد، هنوز غزلسرایی جنب و جوشی داشت و بیشتر از آن میشنیدیم. این مسأله حتی به طرح برخی مانیفستها و تئوریها نیز همراه بود. اولا، به نظر شما چرا دیگر شاهد آن جنبوجوشها نیستیم و ثانیا، آن نامگذاریها و مانیفست چقدر اعتبار داشتند؟
برعکس! غزلسرایی در فضای مجازی جنبوجوش داشت. با رواج وبلاگنویسی بسیاری از شاعران تریبون شخصی خود را پیدا کردند و هرکسی سعی میکرد که از تریبون شخصی خود نهایت استفاده را ببرد. فضای مجازی شاعرساز و شاعرکش بود! برخی دوستان را بالا کشید و بسیاری دیگر را به مرور حذف کرد. به مرور از دهه۸۰، مخاطب ترجیح داد که به جای کتاب خریدن، شعر شاعران مورد علاقه خود را از فضای مجازی بخواند و آثارش را – به ترتیب تا امروز- در وبلاگ و فیسبوک و اینستاگرام تعقیب کند. مگر چند شعر ما در فضای مجازی و صفحات شخصیمان بازنشر داده شده؟ هرکدام از شاعران آن نسل- جز دو سه نفر- چندین و چند جلد کتاب شعر دارند. اما بیشتر مردم تنها شعرهایی که از ما در فضای مجازی منتشر شده را خوانده یا به خاطر دارند. تیراژ هزارتایی و پانصد نسخهای کتاب شعر در یک کشور هشتاد میلیونی غمانگیز است. حالا فکر کنید که یک کتاب- بر فرض چاپ سالم- بیست بار تجدید چاپ شده؛ در خوشبینانهترین حالت تنها بیست هزار نفر از ۸۰میلیون نفر کتاب یک شاعر صاحب نام و حرفهای را خواندهاند!
مانیفستها هم در ابتدا خوب بود. نمیشود همه را با یک چوب زد. آدمهای باسوادی در حوزه غزل دهه ۷۰ فعالیت میکردند که مانیفستهایی قابل دفاع با پشتوانه علمی ارائه دادند. اما بهمرور آنقدر این نامگذاریها زیاد شد که غزل را از نفس انداخت و به نوعی کمدی ناخواسته منجر شد. در دورانی همه مانیفست میدادند – و برخی در این روزگار هم ناباورانه دارند همین کار را میکنند- و مانیفستشان اورجینال و مطابق با شرایط جامعه ادبی ایران نبود. مثلا چند خط از مانیفست دادائیستها را چسبانده بودند به چند سطر از بیانیه چندم سوررئالیستها! کنارش هم چند سطری از نظرات فرمالیستهای روس و بیانیه شعر حجم و… بدون آنکه آن شاعران و نویسندگان را به درستی بشناسند و حتی آثارشان را دنبال کرده باشند. برای برخی از دوستان قضیه تبدیل به یک بازی شده بود. اساس کار را قرار داده بودند روی رونویسی از کتاب مکتبهای ادبی مرحوم رضا سیدحسینی که آن هم در جنبشهای ادبی قرن بیست و بیست و یکم بهروز نبود و مرجع دسته اولی برای شعر روزگار ما به حساب نمیآمد. مخاطب عام و شاعران تازهکار را مرعوب میکرد؛ اما هر آدم باسوادی که آن مانیفستها را میخواند، لبخند میزد و به حال غزل روزگار ما و رقابتهایش افسوس میخورد.
نمیشود گفت مانیفست معتبر نداشتیم. داشتیم؛ اما آن هم حاصل مطالعه و تلاش چند جوان بیستوچند یا سی ساله بود. پختگی کافی را نداشت. ایکاش تمام آن عزیزان با تجربه و سواد امروزشان برگردند و نگاهی منتقدانه به مانیفستهای ارائه شدهشان داشته باشند. اگر نقاط ضعف را پیدا و برطرف کردند که هیچ؛ اما اگر هنوز معتقدند که آن بیانیهها علمی و بینقص بوده و تمام موارد ادعا شده در مانیفست را در شعرهای خود پیاده کردهاند، باید با حفظ فاصله به جامعه ادبی و مردم حق داد که چرا شعر دهه۷۰را – چه در شعر آزاد چه در حوزه غزل- پس از سالها تلاش و نوآوری و زحمت به دست فراموشی سپرده و به شاعران دوره بازگشت یا سادهنویس روی خوش نشان دادهاند.
همانطور که گفتید؛ در تمام سالها و دهههای اخیر، نوسرایان و جریانهای شعر نو، به غزلسرایی روی خوش نداشتهاند و به نوعی، دوره آن را بهسرآمده خواندهاند. حالا در آغاز قرنی نو، جایگاه و آینده غزل را چطور پیشبینی میکنید؟
غزل به راه خود ادامه خواهد داد؛ در این شکی وجود ندارد. چه با حرکتهای جدید و نگاه و زبان و محتوا و دغدغههای متفاوت؛ چه در شکل سنتی و نوشتن به شیوه قدمایی؛ شعر موزون ما- به ویژه قالب غزل- هیچگاه جایگاه خود را میان مردم ما از دست نخواهد داد. اما دو مساله وجود دارد: اولی این است که آیا شاعر- در اینجا غزلسرا- این رسالت را دارد که به ارتقای ذائقه ادبی مردم و بالا رفتن سطح انتظارشان از شعر امروز کمک کند یا اینکه صرفا در جهت جذب مخاطب بیشتر حقیقی یا مجازی ترجیح میدهد که هر روز بیشتر از قبل عامهپسند بنویسد و به سطح سلیقه مخاطب ساده پسند و سهل انگار نزدیک شود؟ و مساله دوم اینکه آیا غزل امروز میتواند دوباره به دوران شکوفایی و حیات مجدد خود در دهه هفتاد برگردد و نسلهای آینده پتانسیل، انگیزه، دانش و توان آن را دارند که پیشنهادهای تازهای به شعر کلاسیک ما ارائه دهند؛ یا دست کم ادامه همان مسیر را طی کنند؟ متاسفانه – جز موارد انگشت شماری از شاعران جوان- در این یکی جای تردید وجود دارد و این مسأله برای آینده غزل، نگرانکننده است.
حتما تایید میکنید که ماندگاری یک جریان ادبی، وابسته به خلاقیتها، ابتکارات و نوآوریهایی در هر دوره است؛ تا به ورطه تکرار و فراموشی نیفتد. فکر میکنید غزل در چه مواردی میتواند پذیرای تحولات و ابداعات تازه باشد؟
غزل نوی ما در دهه هفتاد تا سالهای میانی دهه هشتاد بسیار خلاق، مدرن، پیشنهاد دهنده و غیرقابل پیشبینی بود. ما حتی در بسیاری موارد تغزلگریزی داشتیم. یعنی آنقدر که شعر آزاد دهه هشتاد و نود تغزلی محسوب میشد، غزل ما تغزل نداشت و از فضا و سانتیمانتالیسم افراطی و درونمایه و موتیف و تصاویر تکراری قرون گذشته و دغدغههای فردی و کلیدواژه تکراری فاصله گرفته بود.
غزل نوی ما در دهه هفتاد و سالهای میانی دهه هشتاد با ادبیات جهان سینما و ادبیات داستانی و فلسفه و تاریخ و… ارتباط تنگانگی داشت و به نوعی به دیگر هنرها وام میداد و از آنها وام میگرفت. یعنی غزل نویی که با تلاش امثال مرحوم نیستانی و سیمین بهبهانی و دیگرانی از آن نسل، در حوزه روایت و گفتوگونویسی و ورود اوزان کمتر استفاده شده و قوافی دور از ذهن و بزرگتر کردن جهان شاعر و مخاطب و ورود دغدغههای اجتماعی و… مسیر جدیدی را به غزلسراهای نسلهای بعد نشان داده بود، با تلاش گروهی شاعران دهه هفتاد به نقطه اوج خود رسید و متاسفانه چند سال بعد از همان نقطه سقوط آزاد خود را آغاز کرد. اما نمیتوان ناامید شد و به این باور رسید که این پایان ماجراست. در شعر شاعران نسلهای بعدی – هرچند محدود و پراکنده- جسارتها و نوآوریهای قابل تحسینی مشاهده میشود. نوآوریهایی که گرچه ریشه در همان ماجراجوییهای فرمی و محتوایی نسل ما دارد؛ اما چیزی نیز به آن اضافه کرده است و همین اضافه کردنهاست که ما را به ادامه حیات غزل متفاوت امیدوار و دلگرم میکند.
شما چند سالی است که نشر آنیما را تأسیس کردهاید و فعالیت نشر دارید. جریان انتشار مجموعه غزلها را در این سالها چطور ارزیابی میکنید؟ آیا نقدی بر آن وارد است؟
ما سعی داشتیم که در کنار چاپ کتاب غزلسرایان قدیمی و صاحب نام، از شاعران غزلسرای جوان اما توانمند نیز کتاب داشته باشیم. مثلا در کنار کتاب غزلسرایان باتجربه دهه هفتاد از جمله هادی خوانساری، ناصر ندیمی، صالح سجادی، علی کریمیکلایه، ایمان عباسپی، هادی خورشاهیان، مهدی عابدی، علی بهمنی، سیدجعفر عزیزی، مریم رحیمزاده، فاطیما رنجبری و… شاعران خوب نسلهای بعد ادبی همچون جواد کاظمینی، راضیه موسوی، محمود جافرمن، صنم نافع، محمود صالحی فارسانی، سما صفایی، مهتاب یغما، ندا هاشمی، ملیحه اکبری، رضا طبیبزاده، محمدامین شفیعپور، افسون محمدی، فاطمه شعبانی، مجتبی کارآزموده، فاطمه صادقی، بهروز پورمحمد، مهدی جیرودی و غیره هم بودند که آثار خوب و قابل دفاعی از آنها در نشر آنیما منتشر شد. در کل از کیفیت آثار چاپ شده در آنیما رضایت دارم. با وسواس یک شاعر و منتقد و مدرس ادبیات – به غیر از آثار شاعران قدیمی و پیشکسوت- تک تک کتابهای ارسالی را شخصا میخوانم و ویراستاری میکنم. حتی تصور چاپ یک مجموعه غزل با ایراد عروضی برای من شاعر سخت است و نقطه تاریکی در سابقه این انتشارات به حساب خواهد آمد. پس میتوانم – با کنار گذاشتن احتمالاتی بسیار اندک- به قطعیت عرض کنم که فارغ از بحث فروش کتابها – که به شرایط اقتصادی مردم و استقبال کتابفروشیها و مخاطبان کتاب از مجموعههای شعر مربوط میشود- در هر حوزه کتابهای خوب و قابل دفاعی منتشر کردهایم و تا به حال در این مجموعه یک شاعر زیر متوسط با شعری ضعیف کتاب چاپ نکرده است و در جایگاه یک شاعر میتوانم با سربلندی از تکتک کتابهای چاپ شده در نشر آنیما دفاع کنم.
برای خاتمه، کمی درباره فعالیتهای ادبی این روزها توضیح دهید. آیا کتابی در دست انتشار دارید؟
۳ کتاب آخر من یعنی «سرخپوستها»، «راوی نامطمئن» و «ناجورها» که به ترتیب مجموعه شعر کلاسیک، مجموعه شعر آزاد و مجموعه داستان بودند، همگی طی سالهای ۹۸ و ۹۹ و ۱۴۰۰ و در دوران شیوع کرونا منتشر شدند. برای این سه کتاب به دلیل قرنطینه و محدودیتها و لزوم حفظ پروتکلهای بهداشتی نتوانستم حتی یک نشست نقد یا رونمایی برگزار کنم و به دلیل دو سال پیاپی تعطیلی نمایشگاه کتاب، آنطور که باید و شاید به دست مخاطب جدی ادبیات نرسیدند و تعداد زیادی از دوستانِ علاقهمند، آثار من و کتابهای بسیاری از شاعران و نویسندگان دیگر را از طریق سایتهای اینترنتی خریداری و مطالعه کردند. به نوعی احساس میکنم که شاید چاپ ان سه کتاب در این دوره فترت، تصمیم درستی نبوده است. یک مجموعه غزل آماده نشر به نام ماتادور دارم که ترجیح میدهم تا بهبود نسبی اوضاع برای انتشارش اقدام نکنم. اما دلخوشیام در این روزها انتشار گزیده شعر کلاسیک «ما خاطرههای ترسناکی داریم» توسط انتشارات نیماژ است؛ کتابی حدودا ۶۰۰ صفحهای که منتخبی از شعرهای کلاسیک سروده شده از سال هفتاد و پنج تا نود و چهار است؛ کتابی که چاپ اول آن در بهار سال نود و هشت توسط نشر آنیما روانه بازار کتاب شد و به دلیل گرانی بیرویه – و در مقاطعی کمیاب شدن کاغذ- عملا تجدید چاپ آن با این تعداد صفحات میسر نبود. جلد دوم این گزیده شعر نیز که شعرهای آزاد (سپید) مرا شامل میشود؛ مدت کوتاهی پس از چاپ جلد اول منتشر خواهد شد.
منبع گفتوگو: روزنامه آرمان ملی