مارو در شبکه های اجتماعی دنبال کنید
سیدعلی صالحی در سوگ هوشنگ ابتهاج نوشت: چشمهای خندانِ تو را میبوسم! کلماتِ برگزیدهی تو، کفنناپذیرند. الوداع!
تیتر فرهنگی: سیدعلی صالحی، شاعر و منتقد ادبی، طی یادداشتی در سوگ درگذشت هوشنگ ابتهاج، اعلام کرد.
متن این یادداشت به شرح زیر است:
بانگِ بربط
شبزندهدارِ بزرگ ما هم چشمبهراهِ سپیدهدم، در پرده چیزی گفت و جام زر نگرفت و الوداع….! در جهانِ باقی، بسیاران و طلایهدارانِ توفانصفتی… چشمبهراهِ او بودند. سایهروشنانِ زیباترین رؤیاها، آنهم به روزگارِ کابوس و کفاره. به قول قدیم؛ خورشیدی در خودِ او بامداد میشد که موسم تغزل به سایه پناه میبرد. ساقیِ مردمِ صبورِ خود بود، هم پادشاهِ شورش: هوشنگ ابتهاج!
ایهاالناسِ بیحواس، آیا غمگین و نگران نمیشوید از میدانِ مردارخواری که آخرین سوار ما را بیسایه فرو… فروخت به مکارِ مَستوری بهنام مرگ!؟ «ایران… ای سرای امید!» دیگر در هیچ محبسی نخواهی گریست. راحت شدی از دستِ این روزگارِ زیانزایِ بیمرتبت! سخت بود برای تو، اما ایمانت به آزادی، آرامت نمیگذاشت، و من بیشترینه از این بابت دوستت میداشتم، وگرنه مثل حافظ بودن، حق تو بود. امیدوارم هرکجایِ بیآمدن میروی، همراهِ دو سیاوشِ ما (کسرایی و شجریان) به شادی باشد، بی نهی و امر و محتسب، بیاضطراب و بیسانسور. شاعرِ دلواپسِ واژهها، شاعر دلواپسِ مردم، شاعرِ ما، رندِ عالمسوز! سرانجام محاصرهی مصلحتاندیشان را سایهبهسایه از هم گسستی، بیهیچ تکیهای بر تقوای فرصتطلبانِ چندکاره!
شبزندهدارِ مترصدِ طلوع، تنهاییات وثیقهی آزادی غزل و تکلم بود. برای تنهاییات احترام قائل بودم، برای خلوتِ اندوهان، برای همهی دقایقی که کلمه به امدادت نمیرسید، مگر بیصدا گریستنِ شاعری که بزرگِ من بود. پیرِ مردمِ پیاده، چشمهای پدرانه، چشمهای خندانِ تو را میبوسم! کلماتِ برگزیدهی تو، کفنناپذیرند. وداع، وداع، الوداع ای در حضورِ حافظِ محشران!
بسیار عالی بود
دستمریزاد