پایگاه خبری تحلیلی تیتر فرهنگی

«باد مرگ» و داستان‌هایی وهم‌آلود

کتاب «باد مرگ» شامل هشت داستان بلند و به‌هم‌پیوسته است که از لحاظ مضمونی باهم ارتباط پیدا می‌کنند.

سروش مظفرمقدم در تازه‌ترین اثر خود به نام «باد مرگ» که از سوی نشر مانیا هنر منتشر شده، به سراغ المان‌های خیال، وهم و تاریخ رفته است که این مضامین و ترکیب‌ها، بیش‌تر در فضای خراسان دیروز و امروز بازنمایی می‌شود. کتاب «باد مرگ» شامل هشت داستان بلند و به‌هم‌پیوسته است که از لحاظ مضمونی باهم ارتباط پیدا می‌کنند. نویسنده کوشیده تا با تمرکز بر مسائل جامعه و پیوند آن با پس زمینه تاریخ، به ساختاری منظم برسد. همانطور که گفته شد بافت بیشتر داستان‌های مجموعه وهم‌آلود است، حتی در داستان‌هایی که پایه تاریخی دارند و به نقاط تاریک گذشته اشاره می‌کنند، این مساله کاملا مشهود است. برای مثال قصه‌هایی با محوریت دوران نادرشاه افشار و آقامحمدخان قاجار در این مجموعه وجود دارد که کمتر کسی به آن دست از بخش‌های معمایی، رازورزانه و ناپیدا پرداخته است که وجود این مضامین سبب شده ساختار جالب و درخور توجهی در این داستان‌ها شکل بگیرد.

در قصه نخست که نام مجموعه هم از آن گرفته شده است، مخاطب با داستان نسبتا بلند باد مرگ روبه‌رو است. در این داستان که زمان رخداد آن مشخص نیست و شاید دهه‌های چهل یا پنجاه خورشیدی را تداعی کند، موقعیت پزشکی مطرح می‌شود که در شبی مهجور و عجیب، از روستایی دور افتاده  به دنبال او که در روستای پایین دست مشغول خدمت است، می‌آیند تا برای درمان بابا ویسه‌ی پیر، که حکم پیر آن مردم بدوی را دارد، به آن‌جا برود. پزشک که جز به مادّه و کاربرد علم به چیزی دیگر باور ندارد، به محض رسیدن به بالین پیر، دست به کار احیای مرد نیمه مرده می‌شود. در حین درمانِ بابا ویسه و زمانی که پیر علی‌الظاهر از مرگ رهیده، به فاصله سه روز بعد، پزشک درگیر مسایل پیچیده‌ای می‌شود که از توضیح و تفسیر عقلانی آن عاجز است و در نهایت نظام ذهنی‌اش را فرو می‌پاشد. در آن فضا به یکباره همه باورهای صلب پزشک فرو می‌ریزد و رخدادهایی را تجربه می‌کند که باعث می‌شود چند گام به معنای نمادین و حقیقی مرگ نزدیک‌تر شود .

در داستان باد مرگ، ساخت فضای وهم‌آلود به خوبی روایت‌گر شرایط و موقعیت پیچیده ذهنی و عینی پزشک است. ما با راوی سوم شخصی غیرموثق روبه‌رو هستیم و در چند پاراگراف پایانی داستان متوجه می‌شویم که فضای وهم‌آلود جای خویش را به پیرنگی معمایی داده است. از دیگر نکات قابل توجه این داستان شرایط و موقعیت‌های به‌شدت ناپایدار است، به عنوان مثال، سفر قهرمان داستان در حقیقت نیمه‌تمام می‌ماند… در نوشته پشت جلد این کتاب، بر شباهت فرمی باد مرگ با مجموعه داستان به‌هم پیوسته عزاداران بیل، نوشته دکتر غلامحسین ساعدی تاکید شده است. می توان گفت علی‌الخصوص داستان نخست این مجموعه، نسبت به دیگر داستان‌های کتاب، از شباهت تماتیک و ساختاری بیشتری به قصه‌های دکتر ساعدی برخوردار است و این خود می‌تواند از نکات قابل تامل کتاب باشد. به نظر می‌رسد داستان باد مرگ می‌توانست از میزان فعلی هم بلندتر باشد. شخصیت‌های داستان علی‌الخصوص شخصیت پزشک جوان و بابا ویسه، و البته اشارات تاریخی متن می‌توانستند به شکلی مبسوط‌تر گسترش یابند و پررنگ‌تر شوند.

محمدمعین شرفایی
محمدمعین شرفایی

نمادپردازی نیز از دیگر نکات قوت این داستان است. مثلا پس از ورود پزشک به روستا(قره چاه)، اهالی به پزشک التماس می‌‌کنند که به هر طریقی می‌تواند و می‌داند، این پیر را درمان کند، چراکه اهالی روستا را از سختی‌ها و بلایای غیرطبیعی عجیبی رهانیده است. از این دست موارد در خود داستان باد مرگ به وفور دیده می‌شود.

دو داستان بعدی این مجموعه عملا به‌هم پیوسته هستند و خواننده را وارد هزارتوی زمان می‌کنند! (باغ سایه‌ها) و (شب شکسته). ما با قصه‌هایی رمزآلود و پر از نکات مبهم و جالب توجه تاریخی روبه‌رو می‌شویم. این دو داستان از لحاظ زبان و فضاپردازی نسبتا خوب عمل کرده‌اند، اما ممکن است برای مخاطب عمومی قدری مغلق جلوه کنند. داستان «باغ سایه‌ها» درباره منجمی اهل سرزمین هندوستان است که توسط نادرشاه در جنگ کرنال به اسارت گرفته شده، این منجم هندی توسط او به دژ کلات در شمال خراسان برده می‌شود. چنین است که روایت اصلی این داستان در اصل ورود به افکار، خاطرات، رویاها و کابوس‌های منجم پیر از لحظات جنگ و غارت دهلی تا اسارتش به دست نادر شاه و مرگ فجیع معشوقه‌اش توسط قزلباشان نادری است. همچنین داستان «شب شکسته» را می‌توان مکمل «باغ سایه‌ها» دانست. این داستان روایت لشکرکشی آقامحمدخان قاجار به خراسان، دستگیری و کشتن شاهرخ‌میرزای کور؛ نواده‌ی نادرشاه افشار و عشق بی‌فرجام شاه اخته(آغا محمد خان) به گلرخ دختر نوجوان شاهرخ میرزای مقتول است.

نقش خراسان در این دو داستان اخیر بسیار پررنگ جلوه می‌کند. اما برای درک و فهم بهتر ارجاعات متن، نیاز است که پیشینه تاریخی آن دوران دور برای مخاطب تا حدودی روشن شود. گویا نویسنده قصد داشته بدین شکل خواننده را به مطالعه وقایع داستانی‌اش ترغیب کند. در ادامه، داستان‌ها رنگ و بوی دیگری به خود می‌گیرند. مضامین داستانی از حفره‌های زمان خارج می‌شوند و به وقایع تاریخ معاصر ایران ورود پیدا می‌کنند. این دقت نظر چاشنی کار است. انگار خراسان همچنان حضور دارد ولی این‌بار به شکل جامعه‌شناسانه و روز آمد.

داستان (سکوت جمجمه) درباره وقایع بعد از سی‌ام تیرماه سی‌ویک، و شرح ملاقات راوی(سلطان تفرشیان) با سرتیپ محمود افشار توس رئیس شهربانی دولت ملی و شخص دکتر محمد مصدق است. در این داستان موارد متعددی از شاخصه‌های فرمی، مانند ساختار زبانی ویژه و خلق فضای دهه سی خورشیدی دیده می‌شود. این ویژگی‌ها به خوبی آن دوران را بازنمایی می‌کند.

مجموعه داستان باد مرگ، در بحث دیگری نیز ارتباط مستحکمی میان داستان‌ها ایجاد می‌کند و آن مضمون مرگ است. نویسنده در هر داستانش مرگ را از یک منظر بررسی کرده است. از تاریخ به مسائل اجتماعی و از خراسان تا مسائل روز ایران معاصر. مضمون مرگ در کتاب باد مرگ حضور روشنی دارد.


نظر شما درباره این مطلب

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نظرات ارسال شده بعد از تایید، منتشر خواهند شد.